گفت دیدم جنید را در خواب
چهره اش همچو پارۀ مهتاب
گفتم او را چه کرد با تو الله ؟
چون تو بودی نمونه از احباب
گفت سودی نداد طاعت من
همه شد در حساب نقش بر آب
غیر از آن رکعتان که در دل شب
که امان بود از عقاب وحساب
همه بر باد رفت هر چه بود مرا
جز دو رکعت نماز موقع خواب
… ساعت دو بعدازظهر مشغول نهار خوردن بودیم، مریم خانم عروس جدید هم بود … مامان: آقا مسعود برای خانمت برنج بریز. مسعود: غریبه که
این روزها که اینجانب همچون هزاران مسلمان دیگر چه ایرانی چه کشورهای دیگر برای زیارت خانه خدا تدارک می بینیم طبعاً اتفاقاتی افتاده است که
قربان آن صدای بم و آشنای تو شکر خدا که باز شنیدم صدای تو هستی تو یادگار امام و امید خلق رحمت بر آن امام
مشخص شد که طرحی تازه و جانانه ای داری برای کار و کوشش همت مردانه ای داری ز اخلاق و ز رفتارت از این دیدار