میبری افرادصادق را به جبهه تا که دیندارش کنی
خواب غفلت باشد او شاید که بیدارش کنی
آنکه غارت کرد پول ملت بیچاره را
کاش میبردی که تأثیری در افکارش کنی
صحبت از میلیارد میلیارد است ای بنده خدا
کی توان ازکشور بیگانه احضارش کنی
خون پاک این جوانان ریخت دردوران جنگ
تا برای عده ای هم کسب وهم کارش کنی
عدّه ای هستند راحت میخورندومیبرند
میتوان این قصه را تکذیب وانکارش کنی
انقلاب و خاک میهن طوطیای چشم ماست
کاش می شد نسل نو را هم طرف دارش کنی
روضه خوان برروی منبرواعظ مردوزن است
دشمنت باشد اگر نقدی بگفتارش کنی
قصه آن روضه خوان را بارها بشنیده ام
گفت فرشی گرنجس شدمحو آثارش کنی
می بُری آن قسمت قالی کمی هم بیشتر
بعد بانام عتیقه سوی بازارش کنی
بعدازآن ذکرمصیبت خواندودردل شادبود
آمدازمنبر به پایین تاکه پولدارش کنی
سوی منزل رفتباشوق فراوان آن جناب
گفت ای زن بچه را حاشا که بیدارش کنی
خسته وفرسوده هستم زن به فریادم برس
باید امشب شوهرت را خوب تیمارش کنی
بسکه منبررفتم وکشتم حسین واهلبیت(ع)
قلب من هم سنگ شد باید تو آرامش کنی
گفته هایم روزوشب تکراردرتکرارشد
زن جوابش گفت مجبوری که تکرارش کنی؟
شمر را دعاکردی که اوارباب ماست؟
من نمی دانم چرا گاهی خطا کارش کنی؟
گفت مجبورم بگویم شمر انسان بدی است
این سخن ها رامبادا جایی اظهارش کنی
شمروخولی گر نبودی کارمارونق نداشت
این حقیقت را نمی بایست انکارش کنی
انتقاداز کرده ارباب کاری نابجاست
من که مجبورم چراتوشکوه درکارش کنی
این عوام الناس مغزش شستشودرشستشوست
می شودباچندجمله قید وافسارش کنی
می زند برسینه و سر می شود بی اختیار
حق نداری انتقاد از طرز رفتارش کنی
گر که گفتی هست بالای دوچشم ابروی تو
بایدت یک خر بیاری باقالا بارش کنی!
گرم صحبت بود این آخوندبازوجه اش
خشک شد درجا ،که میشد نقش دیوارش کنی
دید چشمش نقش قالی را که سوراخی بزرگ
آنقدر بودی که بایدپرده غارش کنی
مرد بیچاره نفس میزد ولی بی روح بود
آنچنان حالی که می شدمرده انگارش کنی
زن چو دید این صحنه را فریاد واویلا کشید
گفت ای آقا چه شد باید که اقرارش کنی
مردگفت ای زن چرا سوراخ کردی فرش را !
کی توانستی رفو یا اینکه آهارش کنی
زن باوگفتا نجس بوده است از دوران پیش
مادرم سنجاق میزد تا نمودارش کنی
منتظر بودیم تا فتوا دهی در این خصوص
حکم شرعی را خودت گوئی و رفتارش کنی
مادرم در پای منبر بود و فتوا را شنید
با شتاب آمد مبادا وقفه در کارش کنی
فرش را باتیغ وچاقو چند جایش را بُرید
کرد آویزان که باعزت نگهدارش کنی
مردچون خودگفته بودوچاره دیگرنداشت
کی توانستی شکست خویش جبرانش کنی
گفت ای زن خانه ام کردی خراب
با چه جرأت پاره کرده بعد هم دارش کنی؟!
خوب میدانی که بنده روضه خوان مردمم
شرع و قانون را نباید فکر در کارش کنی
آنقدرگفتم بر این مردم که بعد از سالها
میشود سجاد را هر روز بیمارش کنی
تا که میخواهم بگویم ازلب خشک حسین
میتوانی اشکشان را مثل بارانش کنی
روضه خوان باید بگریاند زن وپیر و جوان
با سخنرانی محال است اینکه گریانش کنی
گر بنای حرف باشد بانوان اولاترند
خواهی ارساکت شوند باید پریشانش کنی
بعد از آن گفتا که عشق ما عزای مردمست
باید این مطلب بدانی نیز پنهانش کنی
از سوی دیگر کسانی روضه شان بهر ریاست
تا نِشینی هر کجا تعریف ایمانش کنی
این چنین اشخاص با آن روضه خوان هم کاسه اند
هیچ اهدافی ندارد جز عزادارش کنی
گفتم ای حاجی برای دختری بی سرپناه
فرصتی باشد که او را شاد و خندانش کنی
مانده در خانه فقیر و ناتوان و بی جهاز
مشکلش پولست جا دارد که احسانش کنی
تو که قصد خیر داری روضه میگیری زیاد
تا ثواب روضه هایت را دو چندانش کنی
گفت معذورم بدار و جای دیگر کن سئوال
بهتر آن باشد که تحقیقی ز بنیانش کنی
نا امیدم کرد و رفتم تا کنم فکر دگر
گر مسلمانی چنین باشد چه عنوانش کنی
مجلس این روضه دار و روضه آن روضه خوان
هر دو مردود است باید منع کردارش کنی
آبرویت رفت ای آخوند ای بی آبرو
چند بی دین را به این اعمال خندانش کنی
شیعه مسؤل است با اینگونه افراد خبیث
یا بزندان افکنی یا اینکه عریانش کنی
اینکه گفته عشق ما روز عزای مردمست
کی توان با خاطر آسوده مهمانش کنی
یوسف زهرا کجائی شیعیان افسرده اند
کی شود بیماری ما را تو درمانش کنی
گرگ پوشیده لباس میش و جولان میدهد
گربیایی می توان بی چنگ و دندانش کنی
قیمت بنزین و گاز و برق سرسام آور است
جان بقربانت بیاشاید تو ارزانش کنی
گفت یکروزی امام، این پول آب و برق را
کس نپردازد که دولت را طمع کارش کنی
گفت زیر پای ما نفت است و گاز است و طلا
بعد از این باید که دولت را بدهکارش کنی
این سخن را گفت اما هر که آمد بعد از آن
هیچ کس پیدا نشد تائید گفتارش کنی
در دل ما درد بسیار است ای مهدی بیا
نابسامانی که ما داریم هموارش کنی
قصه را کوتاه کن مینوتن و آماده باش
تا که او آمد خودت را جزء یارانش کنی
حرف آخر اینکه هر کس عاشق دیدار اوست
ختم صد صلوات نیت کن که دیدارش کنی