دارم ز راویان خبر یک حکایتی
بشنو حدیث را تو اگر فکر حاجتی
از قول فاطمه همه این را نوشته اند
این قصه را حدیث کسا گفته امتی
در خانه بود حضرت زهرا (ع)در انتظار
شاید پدر بیاید و باشد سعادتی
تا اینکه باز شد در و آمد رسول حق
آن نازنین وجود سلام و سلامتی
اول سلام کرد به زهرا و بعد گفت
آنقدر خسته ام که مرا نیست طاقتی
ضعف شدید بر تن من چیره گشته است
جایی درست کن که کنم استراحتی
فرمود لازم است کسا را بیاوری
تاتحت آن قرار بگیرم به راحتی
پس فاطمه کسای یمانی ارائه کرد
گفتا که گاه بوده تو را همچو حالتی
پوشاند بر تن پدر و گفت فاطمه
کمتر بدست می شود اینگونه فرصتی