از خلق گریزانم ومشتاق تو باشم
خواهم که منم در صف عشاق تو باشم
ترسم که قبولم نکنی ای گل نرگس
حتی خس و خاری که درِ باغ تو باشم
گویا که تو از کرده ما دل نگرانی
ما بی خبرانیم و تو آگاه زمانی
پس کی بدر آیی ز پس پرده غیبت
شاید که تو هم منتظر منتظرانی
برگی از زندگی شخصی
… ساعت دو بعدازظهر مشغول نهار خوردن بودیم، مریم خانم عروس جدید هم بود … مامان: آقا مسعود برای خانمت برنج بریز. مسعود: غریبه که
۱۱ فروردین ۱۳۹۹
بدون دیدگاه