حکایت ثقیفه

لعنت حق تا ابد بر ظالمین
اولین و دومین و سومین

باخشونت آمده تا پشت در
نیست این ملعون کسی غیر از عمَر

گفت یا زهرا علی را کُن خبر
ورنه آتش میزنم دیوار و در

گفت ای ظالم مگر دیوانه ای
کز شعور و معرفت بیگانه ای

خانه ما مرکز وحی خداست
بوی پیغمبر هنوزم در فضاست

تو جسارت کرده ایی ای بی حیا
بر تو باشد تا ابد نفرین ما

همچنان فریاد می زد آن شَرور
نه ادب می داشت نه فهم و شعور

گفت اکنون میکنم اعلان جنگ
قلب من همواره بوده مثل سنگ

میکُشم هم محسن و هم مادرش
سوی مسجد میکشانم همسرش

از کسی هرگز ندارم واهمه
نه پیمبر نه علی نه فاطمه

چهار تن از دشمنان سرشناس
توطئه کردند طبق این اساس

که پس از فوت پیمبر همچنان
متحد باشند در حد توان

الغرض این مرد رزل بی پدر
کفر می گفت و لگد میزد به در

این شعارش بود ای خلق عرب
ما فقط هستیم با اصل و نسب

جای پیغمبر ابوبکر است و من
نه علی باشد نه فرزندش حسن

این خلیفه بهترین خلق خداست
او ابوبکر است و مولای شماست

پس بیائید و همه بیعت کنید
عهد خود را با پیمبر نشکنید

جانشین او ابوبکر است و بس
غیر او لایق نباشد هیچ کس

هر که بیعت کرد تکلیفش اداست
واجب شرعی برای دین ماست

او تمام صحبتش با داد بود
هر چه او میگفت با فریاد بود

بر لبش کف بود و فریادش بلند
او رجز می خواند با صوت بلند

از رفیقش با کمال احترام
حرف می زد با درود و با سلام

مدح خود میگفت و حرف ناپسند
هیچ اصلی را نبودی پایبند

عده ای اوباش هم پشت سرش
هم صدا بودند با شور شَرش

هر چه او می گفت باور داشتند
گرچه مشکل با عمَر هم داشتند

این جماعت بود در بند شکم
نه خدا را دوست دارند نه صَنم

این چنین افراد در عالم پُر است
مثل حیوانات سَر در آخور است

آنکه میباشد مرامش این چنین
کی شود یار امیرالمؤمنین؟

هر کجا سفره بیفتد حاضرند
مثل حیوان می خورند و می بَرند

واقعاً سیری ندارد این بشر
مفت اگر باشد که خیلی بیشتر

دسته دیگر گروه کینه توز
کینۀ خود را دهد هر دم بروز

رهبر و سر دسته شان باشد عمَر
نیمی از شیطان و نیمی هم ز خر

خر از این گفتم که در گِل می تپید
بود در گِل تا که مولا می رسید

مشکلاتش را علی مشکل گشاست
در حقیقت کلّ اعمالش خطاست

هر کجا درگیر شد در مشکلی
می فرستد او به دنبال علی «ع»

جملۀ “اولی علی ” را او مدام
زیر لب می گفت از صبح تا به شام

این چنین بودند این نابخردان
خود دگر تا آخر خط را بخوان

خود بریدند و همان را دوختند
قلب زهرا و پیمبر سوختند

ماند در خانه علی شیر خدا
بود در برنامه شان از ابتدا

با زبان زور آمد روی کار
اُف به تو ای روزگار کج مدار

با چنین بی حرمتی راضی شدی
با سران کفر هم بازی شدی

شیر حق را این چنین آزرده ای
دست بسته سوی مسجد برده ای!

این چه کاری بود کردی ای فلک
هم خلافت را گرفتی هم فدک

چه جوابی میدهی روز حساب
خانۀ دین را چنین کردی خراب

بیست و سه سال خیرُ المرسلین
خون دل خورد از برای امر دین

در سقیفه خشت کج بگذاشتند
گرچه قبلاً این بنا را داشتند

جلسه شد تشکیل بین مشرکین
بود بر ضد امیرالمؤمنین

از همین جا ظلم ها آغاز شد
باب گستاخی، زهر سو باز شد

عقده ها و کینه ها شد برملا
کینه توزی بود اما در خفا

یک شبه نابود شد احکام دین
ریخت آب رستگاری بر زمین

منطق دین شد ضعیف و بی اثر
شد موفق حزب شیطان و عمَر

چون علی شد از خلافت بر کنار
دیو شد جای سلیمان برقرار

دشمنی از دوره های قبل بود
تا پیمبر بود امکانش نبود

حال فرصت یافت این مرد شرور
تاکند تحمیل حرفش را به زور

باب شد جرم وجنایت در جهان
هیچ دینداری نبودی در امان

اولیاء دین همه در اضطراب
بین باطل گمشده حرف حساب

حق و باطل را به هم آمیختند
در گلوی ساده لوحان ریختند

دم به دم حرف از پیمبر میزدند
دخترش با تخته در میزدند

نام پیغمبر بخوبی می برند
با خشونت مرتضی را می برند

مردم نادان حمایت می کنند
پشت بر دین و دیانت می کنند

تا عمَر فهمید که از راه دین
میشود همرزم را زد بر زمین

ساده لوحان را چنین القاء نمود:
که فلانی هیچ اهل دین نبود

این خلیفه هست دینش پایدار
همره پیغمبر است و یار غار

از بزرگان قریش است و عرب
هست او را بهترین اصل و نسبت

دخترش هم همسر پیغمبر است
بر خلافت از همه اولاتر است

هر که از بوبکر و از عثمان جداست
دشمن پیغمبر و دین خداست

نیست از ما هر که باما دشمن است
این حکومت بعد از این حق من است

عده ای اوباش هم آماده اند
عهده دار زنده باد و مرده اند

تا عمر یک جمله آرد بر زبان
این جماعت میکند تکرار آن

کاسه لیسانند و هم فرصت طلب
هم عجم این گونه باشد هم عرب

عاقبت این کینه توز بدسرشت
سرنوشت دین ما ازسرنوشت

اولی گهگاه میشد منفعل
از مرام خویشتن میشد خجل

دومی بر اولی میزد تشر
داد میزد بر سرش آن خیره سر

این دو موجود بد اخلاق پلید
تازه آوردند یک دین جدید

بین مردم تفرقه انداختند
حکم دین را پشت سر انداختند

راست گویان را همیشه دشمنند
در حقیقت زادۀ اهریمنند

فتنه هائی که جهان درگیر اوست
عالمان را استخوان اندر گلوست

جلسه شد تشکیل بین مشرکین
تفرقه انداختند در امر دین

گفتگو این گونه شد در خاتمه
محو آثار علی و فاطمه

بعد زهرا و علی و مجتبی
می رسد نوبت به شاه کربلا

زاده سفیان یزید نابکار
بهر این امر مهم آید بکار

خولی و شمر و سنان همکار او
ابن سعد و لشکرش هم یار او

قطع خواهد کرد نسل بوتراب
ما موفق می شویم با این حساب

در سقیفه این بنا شد استوار
بینشان تجدید شد قول و قرار

سالها شیرخدا در بند شد
شیر حق قربانی ترفند شد

هر جنایت در جهان رخ می دهد
باید آنرا دومی پاسخ دهد

او بود سردستۀ این ماجرا
پایه ریزی کرد جنگ کربلا

بدعت بسیار هم در دین گذاشت
گرچه اصل دین را باور نداشت

مردم جاهل قبولش داشتند
دست بیعت از علی برداشتند

سامری بار دگر تجدید شد
جای هارون هم علی تهدید شد

غیبت موسی فقط سی روز بود
پیرو گوساله شد قوم یهود

این بشر طغیان گر است و ناسپاس
هر بلایی ، بر سرش آید بجاست

می نشاندجای پیغمبر عمَر!
ظلم بر خود می کند این خیره سر

هم صدا مینوتن و مرغ سحر
هر دو می گویند با سوز جگر

ای خداوند بزرگ دادگر
تا جهان باقیست” لعنت بر عمر”

متن بالا را از طریق دکمه های زیر بین دوستان خود اشتراک بگذارید
فیسبوک
توییتر
واتس اپ
تلگرام
لینکدین
ارسال ایمیل
پرینت کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *